شعری جالب: قابل توجه اساتید محترم دانشگاه
چو آهنگ رفتن کنی سوی یار چه استاد مردند، چه استادیار
نپرسند در گور از پایه ات نبینند ترفیع سالانه ات
همه فرمها سر به سر شد برآب نیابی از آنها نشان، جز سراب
چو احظار گردی برِ کردگار درونت ببینی شده آشکار
وجودت شود روشن از معرفت نه از طرح افزایش معرفت
یکی فرم یابی ز کردار خویش ز اخلاق و گفتار و پندار خویش
نگر تا که آن فرم زیبا بود حروفش چو تنپوش دیبا بود
چو یزدان بدان فرم دارد نظر پراکنده گردان غبار از بصر
نوشتی تو paper در این سال سی گهی انگلیسی گهی فارسی
ز Impact ژورنال، تو سرخوش شدی به ISI آن تو دلخوش شدی
گهی غره گشتی که آن، این منم که بر بام دانش نشیمن زنم
ببینی تو citation از من بسی که باشم میان کسان من کسی
چو گرداندنت چهره ماندگار نگفتی که ای وای، کو ماندگار
به جز ذات باری مگر آدمی بماند در این خاک غیر از دمی
تو معنای کارایی ات پول بود به این امتیازت هم، همه گول بود
نگشتی تو آماده بهر کلاس بنازم چو نیکو گذاری کلاس
که در دهر غیر از تو استاد نیست به گیتی چنین شاخ شمشاد نیست
که دیدست CV بدین منزلت که دارد مقامی بدین مرتبت
که پهلو به هاکینگ و ریمان زنم در حجره ها جمله سیمان زنم
نیاید برون کس که من آمدم نفسها همه حبس، من آمدم
همه جاهل و عقل مطلق منم همه کاهل و فضل مطلق منم
اگر بینوایی سوالی کند پی فهم وی، قیل و قالی کند
لبت را گزی، کله لرزان کنی به پاسخ یکی جمله ارزان کنی
ندانی سوالی به این سادگی تو دانشجویی!؟ رو به آمادگی
تمسخرکنان چهره خندان کنی که وی را ز پرسش پشیمان کنی
نخوانی گهِ امتحان برگه را کشی پیش خود همدمت، چرتکه را
حسابی جدا بهر دردانگان که هستند نزد تو فرزانگان
ولی جملگی دست تو خوانده اند سرِ امتحان خود خرِ خود رانده اند
چه باک گر سوال تو از مشرق است نصیبت ولی پاسخ از مغرب است
نویسند یک پرسش حل شده به جای سوالی که مطرح شده
بخندند بر ریشت آنگه بسی که دلبرتر از تو نباشد کسی
شنیدم گرو می کشی نمره را که رنگی می کنی هر دم این خمره را
طلب می کنی paper از بهر درس که آرند نزد تو چیزی ز ترس
Copy ، Paste باشد و یا چرت و چرت به موضوع باشد یا پرت پرت
سرانجام paper به بار آورند به بر، میوه ی ارتقاء آورند
وگر طفل نارد برت paperی ز خشم و غضب جامه بر تن دری
که من نمره ات را ز 100، 40 کنم که جبران آن بر تو مشکل کنم
خدایا تو گستاخیم را ببخش به عدالت، ستمکاریم را ببخش
به دانایی ات جهل من پاک کن ز عشقت خدا سینه ام چاک کن
که محزون شدم بس که گشتم پریش دلم گشته از خلق تو ریش ریش
شعر از: آقای دکتر محزون، دانشیار گروه مکانیک دانشگاه شیراز
کلمات کلیدی :
» نظر