سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لینک دوستان
شیدای اصفهانی
عاشق آسمونی
علیرضااحسانی نیا:فرزانگان امیدوار
ازهردری-از هر کجا
جزیره علم
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
نظرمن
سارا
.:: بوستان نماز ::.
مُهر بر لب زده
نشریه حضور
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
کانون فرهنگی شهدا
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
کودک ونوجوان
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
یادداشتهای فانوس
نور اهلبیت (ع)
باستان شناسی
برادران شهید هاشمی
مجله مدیران
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
زشت است بی تو زندگی زیبای عالم
سیاه مشق های میم.صاد
ورزشهای رزمی
مهاجر
مکاشفه مسیح
لــعل سـلـسـبیــل
عدالت جویان نسل بیدار
صدای مردم نی ریز
جامع ترین وبلاگ خبری
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
رودخور
بهمن یاراحمدی
مناجات با عشق
فقط من برای تو
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
*غدیر چشمه همیشه جاری*
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
دوست خوب
دوستانه
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
در محضر صاحبدلان
ورزشی
نگاه نو
معرفی نخل خلیج فارس
یاراحمدی
آباده
رودخور طبیعتی زیبا
انتخابات مجلس نیریز
نظرسنجی انتخابات مجلس
میثم علمدار
حامیان دکتر رضا صداقت ماه ترین
استاد طالبی
اینجا رفسنجان
استاد اسدنیا
عاشق کربلا
اشعار قدیم و جدید
وب شعر
بچه های قطاربنه
رضا یاراحمدی
استاد تقوی
جواد سعادت
بلوچ دانشگاه کار
مسلم پرویزی
مجمع فرهیختگان بخش قطرویه
نی ریز پرس
نبض نی ریز
تو چی فکر می کنی
فروشگاه فایل بلبل

مظلوم تر ز فاطمه هستی تو یا علی

مظلوم تر ز فاطمه هستی تو یا علی

امشب انسانیت نیز به سوگ نشسته است و کائنات همگى سر در گریبان خویش فرو برده‌اند و ماتم زده و سوگوار به عزادارى مشغولند امشب موجودات خواب ندارند چرا که یتیمان نیز در مرگ پدر،چشم برهم نمى‌نهند که دیدگانشان گریان است و اشکبار. آرى امشب همه یتیمند، همه ، که دیگر پدر در کنارشان نیست و یتیمى را مستمندان و بیوه زنان و کودکان خوب احساس می‌کنند. امشب دیگر در کلبه هاى خاموش و مطرود کوفه ، سوسوى نورى به چشم نمى خورد.به گزارش ایسنا بیست و یکم رمضان، مولى الموحدین، یعسوب الدین حضرت على ابن ابى طالب علیه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه 19 رمضان به شهادت رسید وتمام انسان‌های آزاده در داغ این غم بزرگ به عزا نشست.حضرت علی(ع) آن امام برحق و اسوه عدالت وایمان، پس از ضربت خوردن در سحرگاه 19 رمضان تا اواخر شب 21 رمضان در خانه بسترى بود و در این مدت علاوه بر خانواده آن حضرت بعضى از اصحابش ‏نیز جهت عیادت به حضور وى مشرف می‌شدند و در آخرین ساعات زندگى از کلمات گهربارش بهره‏مند می‌گشتند از جمله پندهاى حکیمانه امام این بود که فرمود: من دیروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت می‌کنم. مقدارى شیر براى على علیه‌السلام حاضر نمودند کمى میل کردند و فرمودند "به زندانى خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت و شکنجه نکنید اگر من زنده ماندم خود، دانم و او و اگر درگذشتم فقط یک ضربت به او بزنید زیرا او یک ضربت بیشتر به من نزده است" و رو به فرزندش حسن علیه‌السلام نمود و فرمود:"پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر به قتل رسانى در برابر یک ضربتى که به من زده است یک ضربت به او بزن".علی جان؛ با آنکه امید همه هستی تو علی(ع)، بر عرش خدا قائمه هستی تو علی(ع)، آنقدر غریبی که خدا می داند، مظلوم‌تر از فاطمه(س) هستی تو علی(ع).آری! امشب دیگر در کوچه‌هاى تاریک و دور افتاده شهر، صداى پایى به گوش نمی‌رسد، دیگر او نمی‌آید، امشب چشمان بى‌رمق اطفال بى پناه تا سپیده دمان ، بر آستانه در به انتظار مى ماند. امشب سفره هاى تهى مانده از غذا، در گوشه‌هاى شهر به انتظار نشسته اند و آن کودک یتیم در کنار مادر، به امید از راه رسیدن او لحظه شمارى میکند.آرى ! امشب على نمی‌آید، که او امشب میهمان پیامبر است و در کنار همسر، اما بى حسن، بى حسین که اینان نیز یتیم ماندند.اى على ، اى على ، اى پدر، اى یار بى پناهان، امشب دیگر نخلستان‌هاى کوفه تو را در کنار خویش نمى بینند، امشب زمین از قعر وجود، از ژرفاى چاه، فریادش، ناله‌اش بر آسمان بلند است، چرا که دیگر همناله‌اش "على" را نمى بیند.
اى على ، بگو که امشب چه کسى مشک بیوه زنان شهر را بدوش ‍ خواهد کشید، بگو که امشب آن کودک بى پدر، آن دخترک یتیم ، چه کسى را در کنار خویش احساس می‌کند، آن بیوه زن دردمند شهر، در اوج سکوت و بى یاورى ، به چه کسى پناه آورد؟على جان؛ بگو که دیگر محراب مسجد کوفه، جایگاه چه کسى جز تو باشد و بر سجده گاه تو، چه کسى جز تو سر بر سجده گذارد؟ آرى محرابت نیز یتیم شد و سجده گاهت نیز. و راستى، اى کاش على نرفته بود، اى کاش سیاهى و ظلمت شب ، مانده بود و ای کاش تیغ سپیده نوزدهم، پرده سیاه شب را ندریده بود، اى کاش على آنروز اذان نگفته بود، اى کاش على در آن سحرگاه خوابیدگان مسجد را بیدار نکرده بود، میخواهم بگویم، بلکه فریاد بزنم که اى کاش على به نماز نایستاده بود!اما چه مى توان کرد و چه می‌شود گفت؟ او، على است، فرزند ابوطالب، داماد پیامبر، پدر حسن وحسین، همسر فاطمه و عاشق الله است و شیفته شهادت، دلبسته پیوسته معبود و سر گشته دوست که بگاه شهادت و در هنگامه راز و نیاز با او، با آوائى برخاسته از دل ، با بانگى به رسائى رسا بودن ، با فریادى مایه گرفته از ژرفناى وجود، صدا برداشت که « فزت و رب الکعبه ».و اما اینک؛ اى على ، در شامگاهى غم انگیز، با حالتى غمگنانه، و با چشمانى غمبار و با دلهائى غمزده و در غم از دست دادنت به سوگ نشسته‌ایم، بدان که عشق تو با هستیمان عجین گشته است و نام تو در ذره ذره وجودمان حک شده است و اینک ما با عشقى اینچنین و حالتى اندوهگین، شهادت جانگدازت را به فرزند بزرگوارت امام مهدى (عج) تسلیت می‌گوییم و از پیشگاه احدیت طلوع فجر و ظهورش را مسئلت داریم.

 منبع http://www.tabnak.ir/fa/news/185235


» نظر

خدای دوران کودکی و خامی

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا                   خانه‌ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه‌ها                          خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه‌های برجش از عاج و بلور                   بر سر تختی نشسته با غرور

ماه، برق کوچکی از تاج او                      هر ستاره، پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان                          نقش روی دامن او، کهکشان

رعد و برق شب، طنین خنده‌اش                 سیل و توفان، نعره توفنده‌اش

دکمه پیراهن او، آفتاب                            برق تیغ خنجر او، ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست                   هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود                   از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی‌رحم بود و خشمگین                    خانه‌اش در آسمان، دور از زمین

بود، اما میان ما نبود                                مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت                    مهربانی هیچ معنایی نداشت

هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا              از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می‌گفتند: این کار خداست                    پرس و جو از کار او کاری خطاست

هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است              آب اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می‌کند                       تا شدی نزدیک، دورت می‌کند

کج گشودی دست، سنگت می‌کند                  کج نهادی پای، لنگت می‌کند

تا خطا کردی، عذابت می‌کند                       در میان آتش، آبت می‌کند

با همین قصه، دلم مشغول بود                     خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب می‌دیدم که غرق آتشم                       در دهان شعله‌های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین                         بر سرم باران گرز آتشین

محو می‌شد نعرهایم، بی صدا                      در طنین خنده‌ی خشم خدا

نیت من، در نماز و در دعا                         ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می‌کردم همه از ترس بود                 مثل از بر کردن یک درس بود

سخت، مثل حل صدها مسئله                        تلخ، مثل خنده‌ای بی‌حوصله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود                      مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر                  راه افتادم به قصد یک سفر

درمیان راه، در یک روستا                          خانه‌ای دیدیم‌، خوب و آشنا

زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست ؟                 گفت: اینجا خانه‌ی خوب خداست

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند                گوشه‌ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد                با دل خود، گفت و گویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین                    خانه‌اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت: آری، خانه‌ی او بی‌ریاست                    فرش‌هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی‌کینه است                      مثل نوری دردل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی                      نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی‌های اوست                    حالتی از مهربانی‌های اوست

قهر او از آشتی، شیرین‌تر است                     مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می‌دهد                      قهر هم با دوست، معنی می‌دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست                   قهر او هم یک نشان از دوستی است

تازه فهمیدم خدایم، این خداست                      این خدای مهربان و آشناست

دوستی، ازمن به من نزدیک‌تر                       از رگ گردن به من نزدیک‌تر

آن خدای پیش از این را باد برد                       نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود                        چون حبابی، نقش روی آب بود

می‌توانم بعد از این‌، با این خدا                       دوست باشم،

دوست، پاک و بی‌ریا

می‌توان با این خدا پرواز کرد                        سفره‌ی دل را برایش باز کرد

می‌توان درباره‌ی گل حرف زد                      صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت                       با دو قطره‌، صد هزاران راز گفت

می‌توان با او صمیمی حرف زد                      مثل یاران قدیمی حرف زد

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند                    با الفبای سکوت آواز خواند

می‌توان مثل علف‌ها حرف زد                       با زبانی بی‌الفبا حرف زد

می‌توان درباره هر چیز گفت                       می‌توان شعری خیال انگیز گفت


» نظر

معنی نام کشورهای جهان

در اینجا معنی نام کشورهای جهان به ترتیب حروف الفبا آمده و زبانی که ریشه این نام در اصل از آن گرفته شده در میان پرانتز یا کمانک آورده شده است.

? آذربایجان: آتورپاتکان نگهدار آتش است(فارسی دری)

? آرژانتین: سرزمین نقره(اسپانیایی)

? آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتاب) جنوبی(لاتین،یونانی)

? آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما(آفتاب)مرکزی(لاتین،یونانی)

? آلبانی: سرزمین کوهنشینان

? آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی - ژرمنی)

? آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود

? اتریش: شاهنشاهی شرق(ژرمنی)

? اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان(یونانی)

? ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن،نام نبیره نوح(ع)(فارسی دری)

? ازبکستان: سرزمین خودسالارها(سغدی، ترکی، فارسی دری)

? اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی(فنیقی)

? استرالیا: سرزمین جنوبی( لاتین)

? استونی: راه شرقی(ژرمنی)

? اسرائیل: جنگیده با خدا(عبری)

? اسکاتلند: سرزمین اسکات ها البته در لاتین قوم گائل را گویند.(لاتین)

? افغانستان: سرزمین قوم افغان( فارسیدری)

? اکوادور: خط استوا(اسپانیایی)

? الجزایر: جزیره ها(عربی)

? السالوادور: رهایی بخش مقدس(اسپانیایی)

? امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی(عربی)

? اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)

? انگلیس: سرزمین قوم آنگل(ژرمنی)

? اوروگوئه: شرقی

? اوکراین: منطقه مرزی(اسلاوی)

? ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی

? ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله(یونانی)

? ایران: سرزمین نجیب زادگان(آریاییان)(فارسی دری)

? ایرلند: سرزمین قوم ایر(شاید هم معنی با آریا)(انگلیسی)

? ایسلند: سرزمین یخ(ایسلندی)

? بحرین: دو دریا(عربی)

? برزیل: چوب قرمز

? بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان(لاتین)

? بلژیک: سرزمین قوم بلژ(از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالا معنی زهدان و کیسه می داده است.

? بنگلادش: ملت بنگال(بنگلادشی)

? بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار(از زبان های موره - دیولا)

? بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین

? پاراگوئه: این سوی رودخانه

? پاکستان: سرزمین پاکان

? پاناما: جای پر از ماهی( کوئوا)

? پرتغال: بندر قوم گال(از اقوام سلتی)(لاتین)

? پورتوریکو: بندر ثروتمند(اسپانیایی)

? تانزانیا: این نام از هم آمیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا)و زنگبار به دست آمده است.

? تایلند: سرزمین قوم تای

? ترکمنستان: سرزمین ترک مانندها

? ترکیه: سرزمین قوی ها(ترکی با پسوند عربی)

? جامائیکا: سرزمین بهاران

? چاد: دریاچه( بورنو)

? چین: سرزمین مرکزی(چینی)

? دانمارک: مرز قوم «دان»

? دومینیکن: کشور دومینیک مقدس(اسپانیایی)

? روسیه: کشور روشن ها، سپیدان(شاید از ریشه سکایی«راوش»)

? روسیه سفید(بلاروس): درخشنده(روس)سفید(روسی)

? رومانی: سرزمین رومی ها

? ژاپن: سرزمین خورشید تابان(ژاپنی)

? ساحل عاج: ساحل عاج

? سریلانکا: جزیره باشکوه(سانسکریت)

? سلیمان جزایر: از نام حضرت سلیمان

? سوئد: سرزمین قوم «سوی»

? سوازیلند: سرزمین قوم سوازی

? سوئیس: سرزمین مرداب

? سودان: سیاهان(عربی)

? سوریه: سرزمین آشور(سامی)

? سیرالئون: کوه شیر

? شیلی: پایان خشکی- برف(از زبان بومی آنجا)

? صحرا: بیابان(عربی)

? صربستان: سرزمین قوم صرب(یوگسلاوی: سرزمین اسلاوهای جنوب)

? عراق: شاید ازایراک به معنای ایران کوچک(فارسی)

? عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است. سعود یعنی خوشبخت.

? فرانسه: سرزمین قوم فرانک(از اقوام سلتی)

? فنلاند: سرزمین قوم «فن»

? فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ

? قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله(قرقیزی)

? قزاقستان: سرزمین کوچگران(قزاقی)

? قطر: شاید به معنای بارانی(عربی)

? کاستاریکا: ساحل غنی(اسپانیایی)

? کانادا: دهکده(زبان سرخپوستی«ایروکوئی»)

? کلمبیا: سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)

? کنیا: کوه سپیدی(زبان کیکویو)

? کویت: د ژ کوچک(هندی-عربی)

? گرجستان: سرزمین کشاورزان(یونانی)

? لبنان: سفید(عبری)

? لهستان: سرزمین قوم «له»

? لیبریا: سرزمین آزادی

? مجارستان: سرزمین قوم مجار(مجاری)

? مصر: شهر - آبادی

? مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین ها(یونانی)

? مکزیک: اسپانیای جدید(اسپانیایی)

? موریتانی: سرزمین قوم مور(لاتین)

? میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک(فرانسوی)

? نرو ژ: راه شمال

? نیجر: سیاه(لاتین)

? نیجریه: سرزمین سیاه(لاتین)

? واتیکان: گرفته شده از نام تپه ای به نام واتیکان(اتروسکی)

? ونزوئلا: ونیز کوچک

? ویتنام: اقوام «ویت» جنوبی(ویتنامی)

? ویلز: بیگانگان(ژرمنی)

? هلند: سرزمین چوب(آلمانی)

? هند: پر آب(فارسی باستان)

? هندوراس: ژرفناها(اسپانیایی)

? یمن: خوشبخت

? یونان: سرزمین قوم «یون»


» نظر

چگونه مدیریت بحران شکل گرفت

مدیریت بحران:

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد. یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری گفت بی جهت آماده نشو. هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود. مرد اول به دومی گفت : قرار نیست که از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتربدوم. و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت.


» نظر

صداقت در سیاست در سیره امیر مؤمنان علی (ع)


صداقت در سیاست در سیره امیر مؤمنان علی (ع)

 

از گذشته‌های دور تاکنون، این پرسش مهم فیلسوفان سیاست را به خود مشغول کرده است که آیا آشتی میان «صداقت و سیاست»، یک طنز باور نکردنی است یا می‌توان سیاستمدار و در همان حال صادق بود؟!بسیاری از سیاست ورزان در عمل به این پرسش پاسخ منفی داده‌اند و برخی هم به صراحت اظهار کرده‌اند که این دو، دشمن قدیمی یکدیگرند و نباید انتظار همنشینی آنها را داشت. آنها اصولاً اخلاق را مغایر با سیاست ورزی می‌دانند و بر این باورند که سیاستمداران، تنها باید به «تدبیر مُدُن» بیندیشند؛ وظیفه‌ای که اگر نگوییم همیشه، دست کم در بیشتر مواقع، با رعایت ارزش‌های رفتاری جمع شدنی نیست.مشهورترین نظریه پرداز غربی که پس از گذشت قرون وسطی و ظهور رنسانس در اروپا با صداقت (!) و صراحت تمام از این مکتب دفاع می‌کند، « نیکولوماکیاولی» است. انصاف آن است که باید این فیلسوف ایتالیایی را به دلیل بی پرده ترین تبیین از اعتقاداتش ستود؛ تا آنجا که آشکارا می‌گفت: بهترین شیوه و خط مشی زندگی، بی شرافتی است.
ماکیاولی در کتاب مشهورش، شهریار، با اشاره به اینکه «خود به چشم می‌بینیم که شهریارانی که ... رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب می‌دانسته‌اند، کارهای بزرگ انجام داده‌اند و وضعشان در آخر کار، خیلی بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده‌اند»، به صراحت اعلام می‌کند: «در میان این شهریاران هر کدام که بازی کردن نقش روباه را بهتر بلد بوده‌اند، از اقران و همگنان کامیابتر شده‌اند».او به همین جهت بر این باور است و توصیه می‌کند: «لازم است که شهریار این قسمت از طبیعت خود را که روبَه منشی است با کمال دقت و در رنگی دنیا پسند، از انظار مخفی سازد و در پوشاندن خوی و نیت حقیقی اش استاد باشد».ماکیاولی ترحم، وفا، مهربانی، اعتقاد به مذهب و صداقت را پنج صفت خوب می‌نامد که البته با سیاست ورزی نمی‌سازد؛ «پس برای فرمانروا، داشتن تمام آن صفات خوب که در بالا گفته شد، چندان مهم نیست. مهم این است که او فن تظاهر به‌ داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر می‌روم و می‌گویم که اگر او حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند، به ضررش تمام خواهد شد، در حالی که تظاهر به داشتن این‌ گونه صفات نیک برایش سودآور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان دلسوز، وفادار، با عاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطناً هم چنین باشد؛ اما فکر انسان همیشه باید به گونه ای معتدل و مخیر بماند که اگر روزی به کار بردن عکس این صفات لازم شد، به راحتی بتواند از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بی‌رحم و بی‌وفا و بی‌عاطفه و بی‌عقیده و نادرست باشد... پس شهریار باید خیلی مواظب باشد که حرفی مغایر با آن پنج صفتی که در بالا شمردیم، بر زبانش نگذرد، به گونه ای که انسان وقتی او را ببیند، یا گفتارش را بشنود، کوچکترین تردید برایش باقی نماند که این شهریارف مظهر دلسوزی و وفا و درستی و اعتقاد به مذهب است و به ویژه تظاهر به داشتن صفت اخیر، یعنی مذهبی جلوه کردن از هر ظاهرسازی دیگر برایش مهمتر است، زیرا که مردم دنیا به طور کلی با چشم قضاوت می‌کنند نه با دست؛ به این معنا که همگان می‌توانند آنچه را در ظاهر هست، به چشم ببینند، ولی تنها عده معدودی می توانند باطن انسان را بدانسان که هست لمس کنند...و این عده معدود نیز وقتی که دیدند او از اخلاص و محبت بی‌ریای این همه ساده‌دلان که مسحور شوکت سلطنت شده‌اند، برخوردار است، هرگز جرأت نمی‌کنند با عقیده بسیاری که نسبت به وی حسن نظر دارند، مخالفت ورزند».اینگونه نگاه به سیاست، چنانکه گفته شد، مولود عصر جدید نیست و پیشینه‌ای طولانی دارد. علی ـ علیه السلام ـ در دورانی زندگی و حکومت می‌کرد و با کسانی روبه رو بود که ماکیاولی و امثال او باید نزد آنها شاگردی کنند. معاویه که خود را جانشین رسول خدا می‌نامید و در مکاتباتش، امام را به تقوا و اخلاق دعوت می‌کرد!، در باطن و خفا، بلکه در ظاهر و آشکار، هیچ پایبندی به اصول اولیه دینی و انسانی نداشت. او در عین حال چنان عوام فریب و مکّار بود، که بسیاری از مردم را به اشتباه می‌انداخت و دردناک تر اینکه وی را زیرک، زرنگ و سیاستمداری کارکشته هم می‌دانستند. فاجعه تا آنجا پیش رفته بود که اصولاً سیاست را همین تلقی می‌کردند و امام متقیان را دعوت به هشیاری و تمرین سیاست ورزی می کردند!در پاسخ به این نیرنگ بزرگ بود که امام فرمود: «به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست. او پیمان شکنى مى کند و گنهکارى. اگر پیمان شکنى را ناخوش نمى داشتم، من زیرکترین مردم مى بودم، ولى پیمان شکنان، گنهکارند و گنهکاران، نافرمان. هر پیمان شکنى را در روز قیامت پرچمى است که بدان شناخته شود. به خدا سوگند، مکر و خدعه مرا غافلگیر نکند و در سختی ها ناتوان نشوم».ابن ابی الحدید، شرح مفصلی بر این خطبه کوتاه دارد. او با اشاره به نظر کسانی که علی ـ علیه السلام ـ را متهم به ضعف در سیاست ورزی می‌کنند و رقیبان او را سیاستمدارتر! می دانند، به دفاعی جانانه از آن بزرگوار می‌پردازد و با اشاره به تک تک انتقاداتی که به ایشان کرده‌اند، به همه آنها پاسخ داده و اثبات می‌کند که آنچه امام انجام داده است، پایبندی کامل به شریعت و اخلاق و پیروی صادقانه از سنت رسول خدا (ص) است؛ و همین است راز دلدادگی مردم به علی (ع)  و جان دادنشان در راه عشق به او.او سپس به مقایسه رفتار آن حضرت و روش معاویه می‌پردازد و بحث طولانی خود را با این جمله به پایان می‌برد: «با آنچه گفته شد، نادرستی سخن کسانی آشکار شد که تدبیر و سیاست علی (ع) را کافی نمی‌دانند و معلوم شد که او درست ترین تدبیر و بهترین سیاست‌ها را داشته است؛ اما چه می‌توان کرد که تعصب و هواپرستی را چاره‌ای نیست»!آن بزرگوار به صراحت اعتقاد راسخ خود به پیوستگی اخلاق و سیاست را چنین ابراز می‌کرد: «وفا همزاد راستى است. هیچ سپرى نمى شناسم که بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد و آنکه بداند، که پس از مرگ به کجا بازمى گردد، هرگز راه بی وفایى نپوید. ما در زمانى زندگى مى‏کنیم که بیشتر مردمش بی وفایى و غدر را گونه اى کیاست مى‏شمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا مى‏خوانند. اینان چه سودى مى‏برند؟ خدایشان نابود کناد  مردم کار افتاده و زیرکى هستند که مى‏دانند در هر کارى چه حیلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سدّ راه آنهاست. اینان با آنکه راه و رسم حیله‏گرى را مى‏دانند و بر انجام آن توانایند، گِرد آن نمى‏گَردند. تنها کسانى که از هیچ گناهى پروایشان نیست، همواره منتظر فرصتند تا در کار مردم حیلتى به کار برند».امام نخست ما شیعیان بیست و پنج سال خانه نشین شد و بیش از نیمی از این مدت، یعنی سیزده سال (دوره خلافت عثمان) تنها به این دلیل بود که حاضر نشد یک وعده دهد که انجام آن را درست نمی‌داند. در همان زمان و هم اکنون نیز بسیاری می‌پرسند آیا بهتر نبود در آن دوران حساس حضرت امیر (ع) به یک پرسش ساده پاسخ مثبت می‌داد و به این ترتیب، سرنوشت تاریخ را تغییر می‌داد و جامعه بشری را بیش از این از برکات و آثار حکومت خویش محروم نمی‌ساخت؟!رای درک چرایی این پرسش و اهمیت و بزرگی کاری که پیشوای پرهیزکاران کرد، باید نگاهی کوتاه به آن قطعه استثنائی از تاریخ داشته باشیم. خلیفه دوم در آستانه مرگ دستور داد تا شش نفر که پیامبر در هنگام مرگ از آنان راضى بوده است، حاضر کنند تا گزینش خلیفه مسلمانان را بر دوش آنان بگذارد. این شش نفر عبارت بودند از: على ـ علیه السلام ـ عثمان، طلحه، زبیر، سعد وقّاص و عبد الرحمان بن عوف...چون مردم از مراسم دفن عمر بازگشتند، محمّد بن مسلمه، با پنجاه تن شمشیر به دست، اعضاى شورا را در خانه اى گِرد آورد و آنان را از دستور عمر آگاه ساخت. در آن شورا، نخستین کارى که انجام گرفت، این بود که طلحه به نفع عثمان کنار رفت و زبیر به نفع امام ـ علیه السلام ـ و سعد وقّاص هم به نفع عبد الرحمان. سرانجام از اعضاى شورا سه تن باقى ماندند که هر کدام داراى دو رأى بودند و پیروزى از آنِ کسى بود که یکى از این سه نفر به او تمایل کند.در این هنگام، عبد الرحمان رو به على ـ علیه السلام ـ و عثمان کرد و گفت: من خود را از صحنه خلافت بیرون مى برم تا یکى از شما را برگزینم. پس رو به حضرت کرد و گفت: با تو بیعت مى کنم که بر کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کنى و از روش شیخَین پیروى نمایى.
على ـ علیه السلام ـ آخرین شرط او را نپذیرفت و گفت: من بیعت تو را مى پذیرم، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ و طبق اجتهاد و آگاهى خود عمل کنم.عبد الرحمان هم بلافاصله خطاب به عثمان، همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً گفت: آرى !یعنى پذیرفتم. آن گاه عبد الرحمان دست بر دست عثمان زد و به او به عنوان «امیر مؤمنان» سلام گفت و نتیجه جلسه به مسلمانان که در بیرون خانه منتظر رأى شورا بودند گزارش شد.اکنون به پرسش آغازین برگردیم. می‌پرسند: آیا مصلحت ایجاب نمی‌کرد علی ـ علیه السلام ـ با پذیرش صوری این خواسته، از چرخش قدرت به سوی خلیفه سوم جلوگیری می‌کرد؟! چه اشکالی داشت با یک تعهد صوری، که حتی می‌توانست از نوع توریه و خالی از دروغ باشد، مسیر تاریخ را عوض می‌کرد؟!پاسخ این است که خیر! اتفاقاً به دلیل همین حساسیت تاریخی است که آن حضرت باید بر موازین اخلاقی می‌ایستاد و نشان می‌داد که مروّت و شرافت انسانی معامله شدنی نیست.علی ـ علیه السلام ـ علی است چون چنین نکرد و حاضر نشد، ننگ مبادله اخلاق با قدرت را بر پیشانی شیعه بچسباند. او مقتدای همیشه انسان‌ها (و نه تنها مسلمان ها) است، چون تا این اندازه به موازین اخلاقی و انسانی پایبند بود؛ سَلامُ الله علیه یَومَ وُلِدَ و یومَ استُشهِدَ و یَومَ یُبعَثُ حَیّاً.

 

 

دکتر محسن اسماعیلی- استاد دانشگاه


» نظر

مشکلات توسعه بخش خصوصی در ایران

مشکلات توسعه بخش خصوصی در ایران

 

یکی از شاخص‌های اساسی در رشد بخش خصوصی، «فضای کسب و کار» است که منظور از این اصطلاح، میزان آسانی فعالیت‌های قانونی اقتصادی بخش خصوصی است.این بخش برای فعال شدن و توسعه یافتن، معمولا با موانع بسیاری روبه‌رو می شود که اگر این موانع و مشکلات بدون تشریفات رفع شود، سرعت عمل چشمگیری در رشد بخش خصوصی شکل می گیرد و این که می‌بینیم برخی کشورها در برهه‌های زمانی خاصی، نرخ‌های رشد اقتصادی بالا و سرعت رشد اقتصادی را تجربه می‌کنند، بخشی از آن مربوط به همین فاکتور اساسی روانی فضای کشب و کار است.البته روانی فضای کسب و کار صرفا ناظر به بخش خصوصی نیست؛ اما علت اینکه به بخش خصوصی به عنوان معیار سنجش اشاره می شود، این است که اصولا برای فعالیت اقتصادی دولت در همه زمینه‌ها راه باز است و میزان سهولت فعالیت اقتصادی بخش دولتی نشان‌دهنده روانی فضای کسب و کار نیست.از دیگر سو، باید توجه داشت که همه اقتصادی‌های دنیا به دنبال رشد بخش خصوصی هستند، فضای کسب و کار، مناسب فضایی است که به گستردگی بخش خصوصی در اقتصاد وسعت بخشد، زیرا با فعال شدن بخش خصوصی، ظرفیت اقتصاد افزایش می یابد و ... . برای نمونه، هر چه تولید در یک کشور رشد کند، سبب کثرت فعالیت اقتصادی در کشور است و رشد فعالیت اقتصادی سبب افزایش تولید ناخالص ملی (GDP  ) و رشد GDP   سبب افزایش درآمد سرانه و در پایان، رفاه در جامعه می‌شود.هنگامی می شنویم که چین سالانه رشد اقتصادی 10% را تجربه می کند، این یعنی مردم چین هر هفت سال یک بار، درآمد سرانه‌شان دو برابر می شود. طبیعتا این برای کشوری که نرخ رشد اقتصادی 5% دارد هر چهارده سال یک بار رخ می‌دهد.پس رشد فعالیت اقتصادی یعنی افزایش رفاه و در نتیجه برای افزایش رفاه جامعه سوال اصلی چگونگی افزایش فعالیت های اقتصادی و تولیدی است؟
اگر فضای کسب و کار مناسب باشد و حضور بخش خصوصی در اقتصاد افزایش یابد، به راحتی فعالیت های اقتصادی را افزایش می‌دهد. البته موانع بسیاری در اقتصاد‌ها هستند که ممکن است بخش خصوصی را از هدف خود یعنی افزایش تولید دور کنند.

 عدم قطعیت در اقتصاد

عواملی چون عدم قطعیت در اقتصاد، ناشی از روشن نبودن سیاست های اقتصادی است.تغییرات مداوم و اعلام نشده در سیاست های اقتصادی، سبب کاهش فعالیت های تولیدی و سرمایه‌گذاری می‌شود.

دولت رقیب بخش خصوصی

یکی دیگر از مؤلفه‌های مهم نحوه تقسیم کار بین دولت و بخش خصوصی است.
در این باره باید پرسیده شود که آیا فعالیت های اقتصادی دولت مکمل بخش خصوصی است با خیر؟زیرا در مواردی که دولت در نقش رقیب بخش خصوصی ظاهر می شود، با توجه به قدرتمند است و منابع مالی خاصی را هم در اختیار دارد، این رقابت ناعادلانه ای را رقم می زند که در آن به جای رشد کارایی به حذف تدریجی بخش خصوصی خواهیم رسید، زیرا فضا علیه بخش خصوصی رقم می خورد و در چنین اقتصادی اقتدار لازم تولید نمی شود.

احترام به مالکیت خصوصی

مورد مؤثر دیگر در ارزیابی فضای کسب و کار، میزان اعمال حقوق مالکیت است و این که چقدر فضای حقوقی کشور اعمال حق مالکیت قانونی را به رسمیت می شناسد، بسیار مهم است. البته این در مورد اعمال مالکیت های مشروع و قانونی است؛ اما درباره همین هم باید دید تا چه اندازه حاکمیت و در مرحله بعدی فرهنگ عمومی کشور به بخش خصوصی و سرمایه‌گذار احترام می گذارد.
برای نمونه، در سفر استانی به منطقه‌ای دور افتاده، دیدیم بیشتر کسانی که منابع مالی قابل توجهی داشتند، آن را در تهران نگه می داشتند و این خود، می تواند یکی از دلایل عقب ماندگی این مناطق باشد؛ یعنی فرد ثروتمند از ترس اینکه همشهریانش از مایملک او آگاه شوند، ناچار است آن را از شهر بیرون ببرد؛ بنابراین، در چنین شرایطی طبیعی است که خود شهر نیز از پیامدهای مثبت وجود این ثروت در شهر مثل سرمایه‌گذاری و ایجاد اشتغال و.... محروم شود.و متأسفانه، ممکن است مشابه این پدیده بین تهران و خارج از کشور برقرار باشد که بسیار بدتر است، زیرا این بار با خروج سرمایه‌های کشور روبه‌روایم؛ بنابراین، هرچه فضای عمومی کشور از سیاستمداران و حاکمیت گرفته تا عوام مردم از وجود ثروت و ثروتمندان در بین خود استقبال کند، جامعه بیشتر و بهتر از مواهب وجود این ثروت‌ها در راستای افزایش سرمایه‌گذاری‌های مولد بهره‌مند خواهد شد.

چگونگی تأمین مالی سرمایه‌گذاری‌ها

و اما بحث پایانی درباره فضای کسب و کار میزان کمک یک اقتصاد به شکل‌گیری سرمایه‌گذاری‌های جدید است.باید این اصل را بدانیم که امروزه در دنیا یک سرمایه‌گذار به هیچ وجه کل مبلغ سرمایه‌گذاری خود را نمی پردازد و این سیستم مالی است که بخش مهمی از آن را تأمین می کند.

به طور کل، منابع مالی سرمایه‌گذاری‌های جدید از چهار منبع تأمین می شود:

1-‌ منابع مالی داخلی شرکت سرمایه‌گذار2ـ بانک‌ها3ـ بورس اوراق بهادار4ـ منابع مالی خارجی

به طور کل از مجموع چهار منبع نامبرده، ایران جز کشور‌های بانک محور بوده و از عامل بورس و منابع مالی خارج کشور در ایجاد سرمایه‌گذاری‌ها کمتر بهره گرفته می شود، زیرا بازار اولیه بورس در سال‌های گذشته فعال نبوده و منابع مالی خارجی هم همواره نوسان داشته و قابل اتکا نبوده است؛ بنابراین، در این شرایط، باید ظرفیت بانک‌ها را سنجید؛ ظرفیت اعتبار بانک‌های ما 50 % تولید ناخالص داخلی است.
یعنی به صورت سالانه بانک‌های ایران می‌توانند به اندازه نصف
GDP 
  تأمین مالی کنند که در مقایسه با برخی کشور‌ها مثل مالزی یا چین پایین است، ولی مشابه کشور‌هایی چون ترکیه و هند است.البته رقم 50% ظرفیت بدی نیست؛ اما باید اشاره کرد آنها از ظرفیت بورس و سرمایه گذاری خارجی هم استفاده می‌کنند که در کشور ما استفاده از این دو منبع ناچیز است؛ پس با این محاسبه اقتصاد‌های هند و ترکیه در امکانات سرمایه گذاری، برتری دارند.اما از آن میزان اعتباری که بانک‌ها در سال می‌دهند، باید دید آیا همه می‌تواند جذب سرمایه گذاری‌های جدید شود یا نه پاسخ منفی است؟!همواره بخشی از میزان اعتباراتی که بانک‌ها در یک سال می‌دهند، تعهدات است که می‌تواند در قالب تعهدات خارجی یا تعهدات نیمه تمام داخلی باشد.شاید آوردن یک مثال ساده برای درک تعهدات لازم باشد؛ مثلا فردی فردی وام ساخت خانه می‌گیرد. این وام دو ساله است. به این ترتیب که فرد مبلغی از آن را در سال نخست می‌گیرد و مابقی را پس از پیشرفت کار در سال دوم و بخشی که باید در سال دوم پرداخت شود، تعهدات بانک است.
مبلغی که پس از کسر تعهدات می ماند، ظرفیت تسهیلات دهی بانک برای طرحهای جدید است که می‌تواند به دلیل وجود مطالبات معوقه و حجم بالای تعهدات مبلغی کمی شود؛ برای نمونه، در مقطعی در سال 86 ظرفیت اعطای اعتبار بانک‌ها به 22 هزار میلیارد تومان رسید که این در مقایسه با
GDP   بسیار ناچیز است.

اما پرسش باقی مانده در این مبحث، این که اکنون نحوه استفاده از این تسهیلات آزاد چگونه است؟

 متأسفانه، ما در کشور با پدیده ای به نام تسهیلات تکلیفی روبه‌روایم؛ یعنی دولت روی همین مقدار باقی مانده دست می‌گذارد. البته به این معنی نیست که خودش استفاده می‌کند، خیر؛ اما نحوه و محل تخصیص آن را مشخص می‌کند و به این ترتیب، خود به خود با این سیاست، بخش دیگری هم از ظرفیت آزاد تسهیلات دهی بانک‌ها برای پاسخگویی به مراجعان از بین می‌رود.وقتی دولت برای مسکن مهر سی هزار میلیارد تومان تسهیلات تکلیفی وضع می کند، طبیعی است که به یک فرد خصوصی که می‌خواهد خانه خود را بازسازی کن،د ممکن است بانک‌ها نتوانند پاسخ مثبت دهند. پس برای بهبود فضای کسب و کار باید شرایطی فراهم شود که بنگاه ها بتوانند برای سرمایه گذاری های جدید، از منابع بانک‌ها بهره گیرند.

فضای کسب و کار در شرایط اجرای قانون هدفمندی

آنچه آمد، درونمایه بحث و جوانب کلی مفهوم فضای کسب و کار در اقتصاد ایران است؛ اما شرایط خاص اقتصادی جامعه در میانه راه اجرای طرح هدفمندی نیز بررسی فضای کسب و کار در شرایط خود را می طلبد.طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، قطعا بر تغییر شاخص‌های فضای کسب و کار در کشور تأثیر دارد.
پس از اجرای طرح، طبیعتا بهای حامل‌های انرژی افزایش یافته و این سبب افزایش قیمت تمام شده کالاها می شود؛ پس ما یک افزایش قیمت به طور طبیعی ناشی از اجرای طرح هدفمندی را داریم.همچنین به دلیل افزایش قیمت حامل‌های انرژی، گرایش به سمت کاهش فعالیت‌های تولیدی ایجاد می شود، زیرا تولید در کشور به دلیل ارزانی انرژی در چند دهه پیش به شکل انرژی بر رشد یافته و اکنون قیمت انرژی به طور ناگهانی افزایش یافته است. این کاهش فعالیت تولیدی با کاهش سمت عرضه، می تواند سبب افزایش سطح عمومی قیمت ها شود.پس در شرایط کنونی، سیاستها باید به سمت تبدیل رکود به شرایط عادی و عبور سریع بنگاه‌ها از این دوره گذار و آثار نامطلوب پس از اجرای طرح باشند.
البته این مسأله در اصل قانون هدفمندی یارانه‌ها نیز پیش بینی شده بود که از مجموع درآمد‌های ناشی از اجرای طرح 50% در راستای جبران رفاه مردم 30% برای جبران وضعیت بنگاه ها و 20% هم برای دستگاه‌های دولتی متضرر لحاظ شود.اما متأسفانه، در این میان، قسمت حمایت از تولید کننده به خوبی اجرا نشد و این اثرات طرح را بر تولید کنندگان افزایش می دهد؛ در چنین شرایطی چاره تنها کمک به سرمایه‌گذاری جدید در بنگاه‌هاست، تا با افزایش تولید گرایش به سمت رکود رفع شود.این سرمایه‌گذاری‌ها با انتقال تکنولوژی بالاتر و کمتر انرژی بر همراه باشد؛ تا بنگاهها بتوانند با همان میزان ثابت مصرف انرژی سابق، تولید بیشتری داشته باشند و صنایع رفته رفته از حالت انرژی بر خارج شوند.البته مسلم است که بنگاه‌ها خود توان تأمین هزینه این سرمایه گذاری را ندارند و همین، باید از محل پرداخت یارانه تولید که تاکنون به تعویق افتاده تأمین شود. همچنین تسهیلات بانکی و حساب ذخیره ارزی نیز برای این منظور می تواند مورد استفاده قرار گیرد.در پایان باید گفت که تداوم پرداخت نکردن یارانه تولید، می‌تواند به روند نزولی شاخص فضای کسب و کار انجامیده و آینده بدی را برای بخش تولید کشور رقم زند.

 

                   دکتر داوود دانش جعفری وزیر اسبق اقتصاد ایران و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام


» نظر

نکوئی اهل کرم

نکوئی اهل کرم

 رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

 من ارچه در نظر یارخاکسار شدم

رقیب نیزچنین محترم نخواهد ماند

 چو پرده دار به شمشیر می زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

 چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

 سرود مجلس جمشید گفته اند این بود

که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

 غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه

که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

 توانگرا دل درویش خود بدست آور

که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

 بدین رواق زبر جد نوشته اند به زر

که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند

 ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ

که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند 

 


» نظر

درسی از سقراط

هر زمان شایعه ای روشنیدیدو یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟

سقراط پاسخ داد:"لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."مرد پرسید:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.

اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی  که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنیده ام."سقراط گفت:"بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست.

حالا بیا پرسش دوم را بگویم،"پرسش خوبی"آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگ ویی  ;خبرخوبی است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟"مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.

سقراط ادامه داد:"و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند  است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"  

 

سقراط نتیجه گیری کرد:"اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟

 


» نظر

جالب و خواندنی

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فیلسوف است.

کسی که راست و دروغ برای او یکی است متملق و چاپلوس است.

کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید دلال است.

کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد گداست.

کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است.

کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکیل است.

کسی که جز راست چیزی نمی گوید بچه است.

کسی که به خودش هم دروغ می گوید متکبر و خود پسند است.

کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.

کسی که سخنان دروغش شیرین است شاعر است.

کسی که اصلا دروغ نمی گوید مرده است.

کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد بازاری است.

کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.

کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سیاستمدار است.

کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند دیوانه است

 


» نظر

مولانا

مولانا

  بخوانید وچند بار بخوانید تا ضرب آهنگ درونی این غزل و حال مولانا را حس کنید و از عمق وجودتان بفهمید آنچه را که او گفته است . . .  . . .

نه سلامم  نه علیکم 
نه سپیدم   نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی

نه سمائم  نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و برد? دینم

نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم 
نه گرفتار و اسیرم 

نه حقیرم
نه فرستاد? پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم
 ...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم

تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی 

خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی 
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقط? عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسف? چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی 
تو خود اویی  بخود آی
تا در خانه متروک? هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـع? پرتـو خود هیچ نبـینـی

و گلِ وصل بـچیـنی


» نظر
   1   2      >